فلیم جاده ای لزوما فیلمی نیست که در جاده فیلمبرداری شود. جاده باید دارای شخصیت باشد. برایش برنامه ریزی شده باشد. ایستگاه های مختلفی داشته باشد داستان را هدایت کند.
چهارمین روز جشنواره با حضور فیلم مسعود کیمیایی همراه بود. همچنین در فیلم های اکران شده این روز، موضوعاتی همچون رحم اجاره ای و ماجرای جنگ سی و سه روزه مطرح گردید.
متروپل ساخته مسعود کیمیایی – سودای سیمرغ
داستان: خاتون زن خدمه ای است که فخرالنسا کمکش می کند تا زندگی اش را بچرخاند. فخرالنسا بچه دار نمی شود به همین دلیل همسرش اکبر ماندگاری با خاتون ازدواج می کند و از او بچه دار می شود. برای اینکه آینده فرزندش تامین شود املاک و دارایی هایش را به نام او می زند. فخرالنسا که نمی داند همسرش با چه کسی ازدواج کرده، باید گاردها و بزن بهادرهایش را در پی او می فرستد تا املاک را پس بگیرند. خاتون به سینمای قدیمی متروپل در لاله زار فرار می کند. دیالوگ و کنش در سینما ادامه دارد تا بالاخره فخرالنسا به سینما می آید و با دیدن خاتون آرام تر می شود و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود.
نقد: کیمیایی مرد اول سینمای ایران است. هم قلمش خاص خودش است و هم موضوعاتش. آرمانش را سالیان زیادی است دنبال می کند هر بار نکات جدیدی از جامعه روز را به فیلم می افزاید و فیلمی در خور روز و مخاطب سینما ارائه می کند. مخاطب هم فیلمش را دوست دارد و در نوستالوژی های دوست داشتنی اش زندگی می کند و یک تاریخ را می بیند.
کیمیایی آنقدر استاد است که حرف فیلمش را بتواند بدون لکنت و روان بیان کند. آنقدر استاد است که چیدن و بازی گرفتن از یک جمع استاد بازیگری برایش آسان باشد و همه را سر جایشان و به اندازه به بازی بگیرد. طوری که هیچ کس کم یا زیاد نباشد و حق شخصیت ادا شود. کیمیایی آنقدر در این سینما قلم زده است که بداند کجا نیاز به تیپ دارد و کجا نیاز به شخصیت. کیمیایی یعنی سینمای ایران. لطفا تمام نقد را برعکس بخوانید.
با دیگران ساخته ناصر ضمیری – نگاه نو
داستان: آرزو و امیرحسین زن و شوهر جوانی هستند که بچه دار نمی شوند. برای همین تصمیم می گیرند برای اینکه بتوانند فرزندی از خون خود داشته باشند به دنبال رحم اجاره ای می گردند که به یکی از دوستان و همکاران آرزو می رسند. طاهره دو فرزند دارد و از شوهرش که پسر عمویش هم هست جدا شده و با عمو(پدر شوهر سابقش) و دو فرزندش زندگی می کند. شوهر طاهره برای مرخصی به خانه برمی گردد. اما طاهره اجازه نمی دهد او ماجرا را بفهمد. داستان در مشهد می گذرد و شوهر سابق طاهره در زندان نیشابور زندانی است و بعد از دو روز به زندان بر می گردد. همین. فیلم تمام نمی شود!
نقد: موضوع و سوژه بکر دیگری باز هم خراب شد. هنوز داستانی نوشته نشده است کارگردان سعی دارد با یک سری جزئیات به داستان اصلی برسد و هیچ وقت نمی رسد. شخصبت های نصفه و بی داستان در مقابل دوربین رها شده اند تا تجربه دور همی را داشته باشند. نه فیلم سینمایی ساخته می شود نه یک تله، نه یک سینمای تجربی. فقط یک تجربه دور همی است که رقم می خورد و مخاطب مجبور به تحمل تماشای تجربه های دور همی.
فصل فراموشی فریبا ساخته عباس رافعی – سودای سیمرغ
داستان: مرتضی راننده وانت است و بسیار به زنش بدبین است و این بدبینی به خاطر سابقه فریبا قبل از عروسی است. انگار فریبا قبل از عروسی بدکاره بوده و اما حالا دیگر توبه کرده اما مرتضی بد بین است. بعد از یک دعوای حسابی مرتضی از خانه بیرون می رود و بر اثر تصادف قطع نخاع می شود. فریبا برای پرداخت هزینه های بیمارستان با وانت مرتضی شروع می کند به مسافرکشی و باربری. اما باز مرتضی به او بدبین است. بالاخره هزینه بیمارستان جور می شود اما خانواده مرتضی او را به خانه خود برده اند و فریبا را از خانه شان که به دنبال مرتضی رفته است بیرون می کنند. باز هم فیلم ناگهان تمام می شود!
نقد: خشونت علیه زنان کم کم دارد در سینما و آثار سینمایی به امری مستمر تبدیل می شود و فصل فراموشی فریبا دیگر اوج داستان است و خشونتی به نمایش در می آید که در سینمای ایران کم سابقه بوده است. اما مشکل دوباره همان داستان است. داستان تنها یک خط حجم دارد و این یعنی یک فیلم 100 ثانیه ای است نه 5400 ثانیه ای. به همین خاطر است که اتفاقات درون داستان منطق ندارد. همچنین شخصیتی نوشته نشده است تا بازی شود. همه تیپ هستند و حتی کمتر از تیپ. وقتی داستانی وجود نداشته باشد، گره ای نباشد، شخصیت ها هم غایب باشند حوصله مخاطب سر می رود. پایان باز هم دردسر جدیدی است که نویسنده ها وقتی نمی دانند چطور داستان را تمام کنند رهایش می کنند و اسمش را پایان باز می گذارند.
شهابی از جنس نور ساخته محمدرضا اسلامیان – سودای سیمرغ
داستان: مستند سازی به لبنان رفته تا درباره معجزات و امدادهای غیبی جنگ سی و سه روزه مستندی ضبط کند. اتفاقات و پیگیری ها تیم مستند سازی را به سوریه می کشاند. تیم مستند ساز به دست وهابی ها اسیر می شوند. مذاکرات و گفت وگوها بین تیم مستند ساز و وهابی ها ادامه دارد تا اینکه وهابی ها قبل از رفتن از محل استقرار تصمیم می گیرند تمام اسیر ها را بکشند. اسرا دور هم جمع می شوند و هر کس متناسب با دین و اعتقاداتش به شخصی متوسل می شود. اتفاقی معجزه آسا می افتد و وهابی ها وحشت زده فرار می کنند و اسرا آزاد می شوند.
نقد: لزوماً هر سوژه ای نمی تواند به فیلم سینمایی تبدیل شود. و لزوماً هر ایده خوب و خیری به محصول خوبی تبدیل نمی شود. فیلم همان محصول و اثری است که بر پرده سینما به نمایش در می آید. نه آنچیزی که در ذهن کارگردان است و یا کارگردان و نویسنده آن را تعریف می کنند. اثر سینمایی باید روی پرده نقره ای سینما خودش را معرفی کند و هیچ زبانی رسا تر از خودش نیست. شهابی از جنس نور یادداشت هایی است که سعی شده آن پها را در قالب یک گزارش تصویری ارائه دهند. راه تا آماده شدن فیلم نامه و تولید یک فیلم سینمایی زیاد است. دیالوگ های کلیشه ای شعاری فضا را هم خراب می کند. نویسنده سعی کرده تمام حرف هایش را در قالب دیالوگ یا مونولوگ بیان کند. حتی امداد غیبی انتهای فیلم که به تصویر کشیده می شود هم دوباره از زبان شخصیت اول بیان می شود. خواندن بیانیه مانند قصه ها یا یادداشت مانند شهابی ... حداکثر یک برنامه رادیویی یا گزارش صوتی است نه فیلم سینمایی.
ناخواسته ساخته برزو نیکنژاد – نگاه نو
داستان: طلبه جوانی از قم به سمت منزل، نائین مسافکشی می کند. یک برادر و خواهر(ثادق و نبات) و یک مادر به همراه فرزند 7 ماهه اش همراه او می شوند. نبات به عنوان پرستار پیش مرد مسنی کار می کرده و وقتی حس می کند قصد تعرض به او را دارد از منزلش فرار می کند و برای دیدن مادر مریضش به سمت شهرش بر می گردد. زن همسرش را که راننده کامیون معتاد بوده در یک درگیری به قتل رسانده و به 31 سال زندان محکوم شده است و فرزندش در زندان به دنیا آمده است و حالا با سند ضمانت برادرش به مرخصی آمده است.
صادق در وسط راه بر می گردد و زن نیز به مقصدش می رسد و پیاده می شود. طلبه جوان و نبات همراه می شوند و آرام آرام به یکدیگر علاقه مند می شوند. وقتی به شهر و خانه نبات می رسند مادرش بعد از دیدنش فوت می کند. شوهر خاله نبات که به علت بچه دار نشدن همسرش بعد از بیست سال زن دیگری گرفته نیز بچه اش همزمان با خاکسپاری مادر نبات به دنیا می آید. طلبه جوان عشقش را در دلش نگه می دارد و می رود. صادق با مرد مسن درگیر شده است او را به قتل رسانده در راه آمده برای خاکسپاری مادر با طلبه جوان تصادف می کند و هر دو فوت می کنند.
نقد: فلیم جاده ای لزوما فیلمی نیست که در جاده فیلمبرداری شود. جاده باید دارای شخصیت باشد. برایش برنامه ریزی شده باشد. ایستگاه های مختلفی داشته باشد داستان را هدایت کند. تصور کنی اگر داستان در جاده دیگری اتفاق می افتاد روند داستان فرق می کرد؟ این یعنی فیلم ناخواسته یک فیلم جاده ای نیست. این از اولین حرف.
اما دوم. برای به شگفت آوردن مخاطب باید در قالب و روند داستان پیش رفت نه اینکه از فضا و اتمسفر حاکم بر فیلم خارج شوی تا مخاطب را شوکه کنیم. این یعنی ضعف در نویسندگی. یعنی فیلمنامه ضعیف. یعنی طراحی نکردن بستر تعلیق گره داستانی.
نا خواسته سعی کرده یک داستان چند اپیزودی را در بستر یک داستان اصلی روایت کند اما عملا این تکه های داستان از هم جدا هستند و با زور سعی در وصله پیله کردن آن ها به هم هستند. هیچ کدام از داستان ها به هم ارتباطی ندارد و مدام از داستانی به داستان دیگر می پریم بدون اینکه بدانیم چه اتفاقی افتاده است. تنها شخصیت خوب داستان نبات است با بازی الناز حبیبی. اکثر بازیگران که انقدر کم حضور دارند که فرصت ظهور پیدا نمی کنند. مهرداد صدیقیان هم کاملا مصنوعی است. بازی گردن نقش طلبه مخصوصا، و کلا هر نقشی لازمه اش شناخت از روحیات و درونیات آن قشر است. صدیقیان معلوم است اصلا نقشش را درک نکرده است.
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب: مسعود کیمیایی جشنواره خلاصه جشنواره فیلم فجر, | 22:23 | نویسنده : هــــفـــتــــکـل ســـــــلام |
.: Weblog Themes By Pichak :.