روز گذشته یکی از روزنامه های جدیدالتاسیس، گزارشی درباره فاطمه دانشور عضو اصلاح طلب شورای شهر تهران منتشر کرد که در آن مطلب مهمی درباره مسائل و مشکلات شهر و مردم تهران یا راهکارهای این خانم نماینده برای حل این مسائل به چشم نمی خورد و بخش عمده گزارش به زندگی شخصی و بویژه مانور ویژه بر ثروت و سبک زندگی اشرافی وی و خانواده اش اختصاص یافته بود.
شاید اگر این گزارش به فرد دیگری اختصاص داشت یا خانم دانشور عنوان نمایندگی مردم تهران در شورای شهر را یدک نمی کشید،حساسیت چندانی در جامعه برنمی انگیخت اما داشتن وکالت مردم بویژه در نظام جمهوری اسلامی که اساس آن بر عدالت و دوری مسئولین از تجمل گرایی و تاکید بر ساده زیستی است، ایجاب می کند تا یک مقام مسئول حداقل اگر مثل الگوهای انقلابی عمل نمی کند، حداقل «تجمل گرایی» خود را برای مردمی که به دلیل شرایط ویژه کشور امکان بهره گیری از امکانات رفاهی تجملاتی نظیر خانم دانشور را ندارند و همین چند هفته پیش بر سر موضوع «سبد کالا» ماجراها داشتند، به رخ نکشد.
رواج تجمل گرایی و کاخ نشینی برخی از مسئولان آسیبی است که بزرگان نظام باید به آن توجه داشته باشند و رسانه ای شدن این تفکر توسط خانم اصلاح طلب عضو شورای شهر تهران میتواند زنگ خطری برای دور شدن از آرمانها و رسالت انقلاب اسلامی باشد که در دهه چهارم انقلاب باید به آن توجه بیشتری کرد.
اینکه در جامعه تجمل گرایی و فخرفروشی جایگزین ارزشهایی چون ساده زیستی و درک طبقات زیرین جامعه شود آن هم از سوی منتخب مردمی که در میان شان کمتر از ۵ درصد دارای چنین امکانات و زندگی هستند جای تامل است.
قطعاً دارایی و ثروت هر فردی که از راه مشروع بدان دست یافته مورد مذمت نبوده و مخالفتی به صورت عقلی با آن نیست ولی بیان علنی آن همراه با فخر فروشی امری تقبیح شده و مورد انتقاد است.
بخشی از گزارش روزنامه آسمان درباره خانم دانشور عضو اصلاح طلب شورای شهر تهران در ادامه آمده است:
« دانشور در تمامی روزهای ثبتنام، رقابت، تبلیغات و معارفه، فرزند چهارمش را باردار بود و به همین دلیلی پس از انجام وظیفه تشکیلاتی در رای به «محسن هاشمی» برای شهرداری تهران و انتقادهای شدید علیه راستگو، پنج جلسه غیبت داشت، ولی اکنون به صحن علنی برگشته است.
گروه چهار + ۲
«اولی اسماش روژبن است. هفت سال دارد. بازیگوشی میکند. پسرهای دو سالهام شبیه هم نیستند. نوزادم هم که چهار ماه دارد و شیرخشک میخورد. مادر بودن برای این چهار تا بچه در کنار کارهای اتاق بازرگانی تهران و شورای شهر خیلی سخت است اما چون از اول برنامهریزی کرده بودم که فقط در شرایط تمکن مالی فرزندآوری کنم، با یک مقدار برنامهریزی و گرفتن دو پرستار شبانهروزی، الان حس میکنم زیاد هم سختی ندارد»
او در آستانه چهل سالگی علاوه بر داشتن فرزندان قد و نیم قد و همسر، در خانهاش با چهار زن سیساله زندگی میکند، آشپز، کارگر و دو پرستار که محل زندگیشان در باغ خانه دانشور است. پرستار دوقلوها مهماندار هواپیماست. پرستار روژبن لیسانس حقوق دارد، کارگر خانه تا مقطع کارشناسی در رشته امور تربیتی درس خوانده و کسی که برای اهالی این منزل پر سروصدا، خورد و خوراک درست میکند، فوق دیپلم معماری است. این زنان به گفته دانشور بزرگترین مشوقهای او برای فرزندآوری هستند. «آنها به من میگویند، شما که پولش را دارید، بچه بیاورید تا برای بقیه زنها اشتغالزایی شود.»
چهار زن همراه دانشور ماهانه یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان حقوق میگیرند، البته مشکل اجاره خانه هم ندارند.
مردها همیشه غر میزنند
خانه ۵۰۰ متری کوچه دنج آنها در نیاوران، حیاط را که با درختهای سربه فلک کشیده و انواع درختچهها و گلهای هرس شده پشت سر میگذاری، همه وسیلههای زندگی و تزئینی، رنگهای شاد و تند دارد. از یخچال گرفته تا کفپوشها و دیوارهای اتاق کودکان. صبح که خانم از خانه میرود، بساط اسباببازی بچهها پهن میشود و تا غروب که او با پوشهها و نامههای شهروندان برگردد، همه چیز برای بودن بچهها در کنار مادر فراهم است. آیلین شیر خشکاش را خورده، خوب خوابیده و منتظر آغوش گرفتن مادر است، روژبن نقاشیهایش را کشیده و با عجله میبرد تا نشان دهد و آرتین و رادین، دوقلوهای موبور و مومشکی، با جدیدترین هواپیماهایشان گوشهای به بقیه نگاه میکنند تا نوبت آنها شود.»
هزینه داشتن چهار تا بچه در ماه تقریبا ۳ میلیون تومان میشود و این جدا از هزینه پرستارهاست. بچه داشتن واقعا بیش از هر چیزی به پول خیلی زیادی نیاز دارد. نوزاد دارو میخواهد، شیرخشک می خواهد، داروها الان خیلی گران شدهاند و اگر نتوانی یک کدام را هم تهیه کنی به بچه آسیب میرسد و گاهی ممکن است از بین برود. من فکر میکنم فرزندآوری برنامهریزی میخواهد. مسلما من اگر این قدر پول نداشتم برای داشتن ۴ بچه برنامهریزی نمیکردم. الان هم با این شرایطی نگهداری بچهها و کار بسیار زیادم در موسسه خیریهای که دارم و شرکتی که بیشترین درآمدم از آن است، وقتی به خانه برمیگردم، کمی اضطراب دارم. چون به هرحال مردهای ایرانی همیشه غر میزنند. باز هم هر کاری بکنی، یک جا باید غر بزنند، چرا برای بچهها وقت بیشتری نمیگذاری؟ چرا دیرتر آمدی؟ چرا به مسافرت کاری میروی؟
من و روپوشهای رنگی
همسر دانشور رئیس اتحادیه تولید و صادرکنندگان سنگ آهن و تاجر بزرگی است که در شرایط سخت روزهای نخست شورا که هنوز بحثهای سنگین برای انتخاب شهردار حاکم بود، با ماشین او به شورا میرفت. «همسرم خیلی به ماشین علاقه دارد. هم بنز دارد، هم لکسوس و پرادو اما خب من به ماشینهای زمخت و بزرگ علاقه ندارم. جلسههای اول شورا به خاطر شرایطیم و چون محل کارمان نزدیک بود، با او میرفتم و خب صدایش در آمد که من با لکسوس سرکار میروم. خودم یک رنو فلورانس قرمز دارم و ترجیح میدهم ماشینهایم هم مثل لباسهایم رنگ شاد داشته باشند.»
صداقت و تمایل نداشتن به اظهار سادهزیستی در رفتارهای این عضوشورا بسیار دیده میشود. برخلاف اسلافش که همیشه دم از زندگی بسیار ساده میزدند و برای هر رای و نظرداشت در شورا، به باورهای اغراقشده متوسل میشدند. من قبل از شورا در اتاق بازرگانی، سالهاست که فعال و رئیس یکی از ۱۸ کمیسیون اصلی هستم. آنجا همیشه پوشام مانتو بود. من را بسیاری از اعضا قبل از ورود به شورا هم میشناختند. همانطور وارد این نهاد شدم که قبلا بودم. گرچه در روز اول و حتی تا سه چهار جلسه، همچنان نگاه سنگین بقیه را حس میکردم؛ اما الان دیگر همه اعضا و مراجعان شورا به لباسهای رنگیام عادت کردهاند و جالب است که از زمان ورود من، کارمندهای شورا هم بیشتر با لباس روشن حاضر میشوند.
حقوق شورایی
حقوق ماهانه شورای شهر حتی کفاف شیرخشک، لباسها و اسباببازیهای کودکانش را هم نمیدهد.»
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.