... به دنبال چادرم می گردم! این اتاق به اون اتاق؛ توی کمد، روی تخت....
دوستم بهم گفت : دنبال چی می گردی؟ چادرت؟! کجا می خواهی بری؟
گفتم :سر خیابان تا جزوه ات را واسه خودم فتوکپی بزنم.
گفت: خب چند قدم که بیشتر نیست زود می آیی. چادر نمیخواهد !
(و خنده ای از شیطنت بر لبهایش نقش بست )
به یاد پوشش خودش افتادم ... گفتم: ( مثل همان دلیل خودت ) چطور تو برای رفتنِ همین مسیر خودت رو آرایش می کنی!!؟ چه فرقی دارد، اونم که چند قدم بیشتر نیست؟
گفت: ( با یک گل که بهار نمی شود) آیا با این رفتار ما (محجبه بودن) واقعاً جامعه از فساد ایمن می شود؟ به نظرم وقتی این همه بی حجاب تر از من و تو هستن، حجاب داشتن من یا تو چه فایده ای دارد؟ اگر قرار است کسی از بی حجابی من منحرف شود و به دامن گناه بیفتد، به فرض که من رعایت کنم، آنقدر بی حجاب هست که باز هم دیگران را به گناه بیندازند! پس چه فرقی می کند من با حجاب باشم یا بی حجاب؟ اگر من مثل تو با حجاب شوم یا تو مثل من شوی فرقی برای جامعه ای با این جمعیت و این بزرگی ندارد.
یک داستان جالب بخاطرم آمد، برایش تعریف کردم:
گنجشکی باعجله و تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
پرسیدند: چه میکنی؟
گفت:در این نزدیکی چشمه آبی هست ... نوک خود را پر از آب میکنم وآن را روی آتش میریزم.
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است!! و این آب فایده ای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که از من پرسیده شود:
زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد ...انجام دادم ...
و این پاسخی است که در روز قیامت به خداوند خواهم داد...
برگرفته شده از(پایگاه حجاب کوثر) kusar5.blog.ir
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.