هر ساله نیروی انتظامی با فرا رسیدن ماههای گرم سال با استقرار نیروهای امنیت اجتماعی در مکانهای پر تردد با این پدیده برخورد میکرد که من شخصاً یکی از مخالفان اینگونه برخوردها بودم و دوستان هم میدانند که آن زمانها هر جلسهای که دستمان به متولیان امر میرسید انتقاداتمان را مطرح میکردیم.
امسال که نیروی انتظامی هیچ ورودی به این موضوع نکرده است متأسفانه شاهد گسترش این پدیده به شکل بسیار زننده آن هستیم و معتقدم در این میان طیف مذهبی جامعه منفعلانه عمل میکند و وظیفه خود را به انجام نرسانده است.
البته موضوع حجاب در کشور ما مقوله پیچیدهای است و شاید ورود نظری به این بحث، کار من و امثال من نباشد، ولی بحثی که می خواهم مطرح کنم این است که میتوان با یک سری برخوردهای فعال تا حدی مقابل اشاعه این بیبند و باریها را گرفت.
به عنوان مثال عرض کنم همین هفته گذشته به همراه خواهرم در یکی از مراکز خرید راه میرفتیم و اتفاقا دو دختر هجده نوزده ساله جلوی ما حرکت میکردند که لباسهای تنگی هم به تن کرده بودند از جمله به جای شلوار از این ساپورتهای مدل سال به تن داشتند و جالب اینکه از نحوه راه رفتنشان مشخص بود این گونه پوشش اعتماد به نفس زیادی هم به ایشان داده متکبرانه و با افتخار راه میرفتند و به عبارتی به خود میبالیدند به خاطر این لباسها همین طور که پشت سرشان میرفتیم به گونهای که بشنوند به خواهرم گفتم «این جوراب شلواری بچهگانهها چیه امسال مد شده!» او هم گفت: «پسرجان اینها ساپورته» گفتم: «خیلی ضایست که! چه جوری اینا روشون میشه یه همچین چیزی بپوشن!» گفت «نمیدونم والا چه فکری میکنن!» و قص علی هذا....
شاید عجیب باشد ولی همانجا میشد خالی شدن باد این دو نفر را دید. شاید بندگان خدا نیت بدی هم نداشته باشند و بیشتر تحت تأثیر جو اینگونه لباس بپوشند ولی اگر دو بار دیگر با چنین برخوردی مواجه شوند به اشتباه بودن کارشان پی میبرند.
نکته دیگر این است که متأسفانه برخی از مردان جامعه ما وقتی زن بیحجاب میبینند، آب از لب و لوچهشان به طرز ملموسی راه میافتد و این مسئله یه صورت نوعی از احترام در برخورد با این زنان بروز میکند. و این نکته موجب میشود این طیف از زنان جامعه ما در بیحجابیشان جریتر شوند. برای همین هم شاهد هستیم که طرف تا بقالی سرکوچه میخواهد برود هفت قلم آرایشش را میکند. چنین توقع احترامی را در کوچه خیابان میتوان دید. به عنوان مثال همین چند روز پیش در صف عابر بانک بودم یک خانمی با وضع بسیار زننده آمد و هم تراز من در صف ایستاد، احساس کردم توقع دارد تعارفی کنم که جلوتر از من بایستد. من مطابق معمول رویم به سمت دیگری گرداندم و وقتی دید اعتنایی نمیکنم رفت سمت فرد جلویی من که از قضا پسر جوانی بود، دیدم الان است که این بنده خدا دامن از دست بدهد و این خانم را جلوی خودش در صف جا بدهد با لحنی که کمتر از خودم سراغ داشتم خیلی تند گفتم «ببخشید خانم شما جایتان آخر صف است!» بنده خدا وا رفت انگار هیچ وقت توقع چنین برخوردی را نداشت یک ایشی گفت و رفت ته صف. به نظرم اگر مردم و به ویژه مردان مبهوت ظاهر چنین زنانی نشوند. بسیاری از مشکلات حل شود.
بحث آخر هم اینکه واقعا نگه داشتن چادر در این روزها جهاد است. گرمای هوا و سختی آن فقط یک طرف سکه است حرفهای مردم از تاکسی و اتوبوس گرفته تا صف نانوایی یک طرف دیگر است. امروز دم افطار در صف نانوایی بودم یک خانم چادری آمد صف یک دانهای نانش را بگیرد برود. خانمی پشت سرش بود گفت «عزیزم! گرمت نمیشه با این چادر تو این گرما زبون روزه!» با خودم فکر کردم اگر دختر بودم و کسی چنین حرفی به من میگفت! چادر که سهل است مانتو را هم فاکتور میگرفتم. واقعا باید قدر چادریهای جامعه را دانست و احترامی هم اگر هست مختص ایشان است که قدر خودشان را در حد اعلا میدانند.
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.